Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش خبرگزاری فارس از شیراز، نگاهی به شلوار محمد رامز کردم، پایین آن را چند تا زده بود تا اندازه اش شود، سوال که می پرسیدند، سرش را پایین می انداخت و گوش می کرد.

قاضی پرسید: ضارب رو از کجا می شناختی؟

گفت: ۳۰ مهر، عبدالله سعید پیام داد برادری میاد پیشت. چند روزی مهمونت هست و میره. از تهران میاد، صبح زود برو دنبالش که منتظر نمانِه.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

عبدالله آیدی تلگرام من را بهش داده بود. نماز صبح را که خواندم عبدالله پیگیر شد که رفتی دنبالش؟ گفتم: نه هنوز. عبدالله شماره برادر را فرستاد. رفتم ترمینال کاراندیش اما پیدایش نکردم. عبدالله عکسش را فرستاد چون شناخت قبلی از برادر نداشتم. از روی عکس، گشتم و ساعت ۶ صبح پیدایش کردم. به عبدالله سعید خبر دادم و رفتیم خانه. فکر می کردم برادر میخواد بره افغانستان. هویتش رو نپرسیدم. خسته ی راه بود و می خواست استراحت کند. 

شاهچراغ را نمی‌شناختم

عبدالله سعید پیام داد برو منطقه ای به نام شاهچراغ، ببین کجاست، برادر خوابید و من هم با اسنپ رفتم شاهچراغ. داخل حیاط شاهچراغ وضویی گرفتم و آمدم بیرون. برگشتم خانه و به عبدالله خبر دادم. پرسید شاهچراغ چه جور جایی هست؟

جواب دادم جایی دیدنی، مذهبی، تفریحی. جای قشنگیه. عبدالله گفت: فردا برو، برادر هم با خودت ببر. پرسیدم به خاطر چی؟ گفت: ببر، خودش می داند.

فردا صبح ساعت ۹، ۱۰ رفتیم شاهچراغ. برادر گفت: بیا بریم اطرافش هم بگردیم. (اطراف حرم)، عبدالله پیام زد برادر را بردی؟ گفتم: آره. گفت: فردا هم ببرش.

فردا هم برادر را با خودم بردم. از همان دری که وارد حرم شد (شب حادثه)، رفتیم. گفتم: برادر داخل میخوای چیکار؟ بیا بریم.
دائم اطراف را نگاه می کرد. مشکوک شدم و با خودم گفتم: چرا اینقدر دور و بر را نگاه می کند؟! رفتم حیاط، دست و صورتم را شستم.

 

توی حیاط هم می گشت. از من که دور شد، دنبالش رفتم تا گُمَش نکنم. هر دفعه که می رفتیم، حدود نیم ساعت تا یک ساعت، اطراف حرم و حیاط حرم را می گشت. داخل (حرم) را زیاد نگاه نمی کرد.

قاضی پرسید: می دونستی اینجا حرم چه کسی هست؟
_ نه، نمی دانستم. فقط حرم امام رضا را می شناختم.

محمد رامز به صحبتش ادامه داد:
به دنبالش رفتم و برادر گفت: بریم خانه. گفتم: چرا؟ گفت: بریم.
عبدالله سعید زنگ زد و پرسید اسم برادر چیه؟ گفتم حامد بَدَخشان

قاضی نگاهی به محمد رامز انداخت و گفت: یعنی عبدالله خودش نمی دانست اسم مهمونی که برات فرستاده چیه؟

محمد رامز گفت: عبدالله می دانست، می خواست بداند برادر خودش را به چه اسمی معرفی کرده. برادر هویتش را به من نگفت. حامد اسم مستعارش بود تا من نشناسمش. هرچند حامد را اصلا نمی شناختم تا شیراز که دیدمش.

حامد خیلی کم، حرف می زد. با لهجه فارسی تاجیک صحبت می کرد. بیشتر مشغول نماز خواندن و قرآن بود. گاهی هم با پدر و مادرش تلفنی صحبت می کرد.

 

بیعت

صبحِ ۳ آبان برای بار سوم، رفتیم شاهچراغ و دور حرم را گشتیم. اصلا داخل نرفتیم. نیم ساعتی طول کشید و برگشتیم خانه.
به عبدالله سعید گزارش دادم. شب که شد عبدالله گفت: از حامد بیعت بگیر. فیلم هم بگیر و برای من بفرست.
به عبدالله گفتم: بلد نیستم چجور بیعت بگیرم.

قاضی دستور داد فیلم بیعت را بیاورند تا ببینیم. محمد رامز دستانش را محکم فشار داد و سرش را پایین انداخت.
قاضی صدای فیلم را بلند کرد. صدا را به وضوح نمی شنیدیم. رئیس دادگاه گفت: فیلم را از تلویزیون توی اتاق پخش کنید.

محمد رامز با شنیدن صدای توی فیلم گفت: آن کسی که لباس زرد پوشیده و بیعت می کند، حامد هست. متن بیعت را عبدالله سعید در تلگرام برایم فرستاد. من در همان خانه از روی متنِ بیعت خواندم و حامد هم اسلحه در دست گرفت و با من بیعت کرد. همان اسلحه ای که من تحویل گرفته بودم. صدای حامد برای خودش هست ولی صدای من در این فیلم تغییر داده شده. فیلمی که برای عبدالله فرستادم با صدای خودم بود.

قاضی پرسید: آداب بیعت رو که میگی بلد نبودی، نماد داعش رو چی؟
محمد رامز مکثی کرد و گفت: نمی دونم
_نمی دونی؟ نماد داعش، پرچمش هست که توی فیلم بیعت گرفتن تو هم، هست.

_عبدالله ازم خواست پرچم داعش توی فیلم باشه. گفتم: ندارم. گفت: درست کن. پیام دادم بلد نیستم. عبدالله عکس پرچم داعش رو فرستاد. رفتم بازار نزدیک به خانه و پارچه خریدم. از روی عکس، پرچم درست کردم.
عبدالله سعید از من خواست کار با اسلحه را به حامد یاد بدهم. حامد راحت اسلحه را باز و بسته می کرد و به عبدالله گفتم از ما بهتر بلده.

حواسم رفت سمت مردی با محاسن سفید و مشکی. کنار خانواده شهید ندیمی نشسته بود... دست روی پیشانی اش گذاشته و سرش را به اطراف تکان می دهد.
صدای خفیفی می آید، نگاهم را بین حاضرین می چرخانم. زمزمه ی مادر شهید ندیمی هست...

روایت زهرا قوامی فر و عبدالرسول محمدی از جلسه دوم دادگاه رسیدگی به اتهامات عاملین حمله تروریستی به حرم مطهر شاهچراغ

پایان پیام/خ

منبع: فارس

کلیدواژه: شاهچراغ حمله تروریستی دادگاه عبدالله سعید عبدالله گفت

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۱۲۸۷۵۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ماجرای کسی که شهر بشاگرد را از گمنامی درآورد | تقدیر رهبر انقلاب از حاج عبدالله والی | تصاویر

دریافت 17 MB

به گزارش همشهری آنلاین، حاج عبدالله والی، مسئول کمیته امداد امام خمینی(ره) و نماینده امام در منطقه محروم بشاگرد بود که با هدف انسان سازی و فقرزدایی به بشاگرد هرمزگان رفت و در مدت ۲۳ سال در آنجا خدمات ارزنده‌ای را انجام داد.

ویدئویی از ماجرای باز شدن پای حاج عبدالله والی به بشاگرد و نحوه کمک رسانی او به مردم را در ویدئو ببینید.

کد خبر 848345 منبع: باشگاه خبرنگاران جوان برچسب‌ها خبر مهم کمیته امداد بندرعباس- استان هرمزگان استان هرمزگان

دیگر خبرها

  • رقص آذری و هندی حامد آهنگی و آقای بازیگر!
  • (ویدیو) فیلم رقص آذری حامد آهنگی و بازیگر سرشناس ! / همه به وجد آمدند
  • دیدار استاندار با خانواده معزز شهدای حادثه تروریستی سیب و سوران در حوزه سیستان
  • تصاویر دو شهید معلم حادثه تروریستی کرمان در حسینیه امام(ره)
  • رقص آذری حامد آهنگی در مقابل مردم به همراه بازیگر پیشکوست سینما (فیلم)
  • تاکید بر شناسایی عاملان حمله به شیعیان افغانستان + فیلم
  • نامگذاری کتابخانه دانشگاه پیام نور کرمان به نام دانشجوی شهید حادثه تروریستی گلزار شهدا
  • بلینکن وارد اراضی اشغالی شد
  • ماجرای کسی که شهر بشاگرد را از گمنامی درآورد | تقدیر رهبر انقلاب از حاج عبدالله والی | تصاویر
  • ویدئو| روایتی تلخ از عملیات‌های تروریستی گروهک انصارالفرقان